کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : عبدالمحسن     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

این یاس‌ها که در بَرِ من قـد کشیده‌اند            حـالا ز داغ اکـبـر تـو قـد خـمـیـده‌انـد
دیـدند می‌چـکـد ز عـبا خـون اکـبرت            دیگر از این حیات بـبـین دل بریده‌اند


تـا دیـده‌انـد بـیـن عـدو غـربـت تـو را            بر یاری‌ات دو ارتش زینب رسیده‌اند
بر تن، لـبـاس رزم نـمـودند نـاگـهـان            وقـتی صدای بی‌کسی‌ات را شنـیده‌اند
چـیزی نداشـتـم که کـنـم من نـثـار تو            پیـش تو این دو آبـرویم را خـریـده‌اند

هستیِّ خواهر تو همین دو کبوتر است            شکر خـدا که در ره تو پر کـشـیده‌اند
در خـیمه مانـده‌ام که نبـیـنم غم تو را           
در لحظه‌ای که پیش تو در خون تپیده‌اند
شکر خدا شهید شدند و به روی خاک            خـنجر به روی حـنجـر پاکت ندیده‌اند
امـا شـونـد هـمـسـفـرم بـین دشـمـنـان            بر روی نیـزه صاحب رأس بـریده‌اند

: امتیاز

مدح و شهادت عون و محمد بن عبدالله ( فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها)

شاعر : سجاد احمدیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

جان به کف مست طواف قبلۀ مادر شدند            نعـرۀ یـاهـو به لب آئـیـنـۀ حـیدر شدند

بوی عطر فاطمه در خیمه‌ها پیچیده شد            در تـجـلی آیه آیه یـاس پیـغـمـبر شـدند


از لب دریای وحدت آب حق نوشیده‌اند            غرق ذات بی‌مثال حضرت داور شدند

لا فتی الا علی بر لب شعار شیرهاست            تیغ کج در کف شبیه ساقی کوثر شدند

میمنه تا میسره از تیغ آن‌ها خونی است            یک‌تنه خون خدا را یاور و لشگر شدند

سنگ‌باران رسم کوفی‌های بی‌غیرت شده            از هجوم سنگ و تیر و نیزه‌ها پرپر شدند

تن میان خاک و خون و سر به روی نیزه‌ها            پای دلبر جای دل سر داده و بی‌سر شدند

پیکر شیران زمین افتاد و مادر غرق آه            کرکسان آمادۀ غارت گری در قـتـلگاه

ارباً اربا، تشنه لب، از خون دل صورت خضاب            سایـبان پیـکـر آن‌ها نـشـد جـز آفـتـاب

شاخه‌های یاس و نعل اسب کوفی‌ها کجا؟            یاس‌های زینب و مهمان شدن بر نیزه‌ها

پیکـر آن‌ها به روی یک عبا آمد حرم            سر جـدا و پیـکـر آن‌ها جـدا آمد حـرم

تا برادر را خجل دید و شکسته درحرم            از درون خیمه بیرون سر نیاورد از کرم

معنی تام خودش را عشق اینجا دید و بس            کی بفهمد عشق زینب را دل هر خار و خس

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مصطفی هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

خـاتـون جـهـان امـیـر مذهـب، زینب            صاحب علم و صاحب منصب، زینب

گــفـتـنـد شـفـیـقـه الـحـسـن بــود آرى            از عـشـق حـسین خود لـبالـب، زینب


آمــوخـتــه‌انـد عـاشـقــان درس از او            در عشق و جنون صاحب مکتب، زینب

چـادر به سـرش پـردۀ کعـبه‌ست بلی            کـعـبـه‌ست بـرابـرش معـضب؛ زینب

سـادات، عـزیـزه، عــلـویـه، شـمـسـه            از جـوهـر حـق گـشته مرکّـب، زینب

از سـوى ادیـبــان جـهـان مـی‌گــویـم            اربــاب ادیــــبـــان مــــودّب، زیـنـب

بر روى زمـین کـوه فـضائل، فـاضل            در نبـض کـرانه‌هاست کوکب، زینب

نـوری‌ست که در جان افق‌ها پیداست            خـورشـیـد سحـر سـتـارۀ شـب زینب

چون قـلب حـسین امیر عـشاق جهان            عــشـاق! بـگــوئــیــد مـرتـب زیـنـب

در ظاهـر نـاطق و فـصیح است ولى            در بـاطـن شـمـشـیـر مُـعـرّب، زیـنب

از چار حـروف نامت اى بی‌بى جان            دیـدیـم که شد کـعـبه مکـعـب زیـنب!

اى کـوثر مرتضى و زهـرا، کـبرى!            اى ذکـر پـرالــتـهـاب زیـنـب زینـب!

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

خلـوت شده دور و برت جانم فدایت            ای جـان زینب، جان طـفـلانم فدایت
فرزندها هـستـند بی‌شک جان مـادر
            من جـان برایت هـدیـه آوردم برادر


ای کعبۀ من رنجشی از زائرت نیست؟            قـربـانـیان من قبول خاطرت نیست؟
افسوس، من، از این دو گل بهتر ندارم
            بـایـد بـرایت عـاشـقـانـه سـر بـیـارم
آه ای سلـیـمان هـدیه‌ای ناچـیز دارم
            از هـدیه‌ام حالی غـرور انگـیز دارم
در
پیـش مادر سربلــندت می‌کنم من
            عون و محمد را پـسندت می‌کنم من
بر
قـامـت این کـودکـان حق پـرسـتم
            با دستهـای خود لـبـاس رزم بسـتم
از نـیـزه‌هـا بر
جـانـشان باکی ندارم
            از کـینـۀ شـمـر و سـنان باکی ندارم
شرط مواسات من است این جان خواهر
            باید به خون غلطند این دو مثل اکبر
شاید که کارت با عـدو بـالا نـگـیرد
            بـگـذار تا فـرزند من جـایت بـمـیرد
حـتـی تن اینهـا اگـر
شـد اربـاً اربـا
            هرگز نخواهی دید اشک خواهرت را
من از همین دم دست از آنها کشیدم
            از تـو نـه اما از پـسـرها دل بـریـدم
بـر آسـمـان نـیـزه‌هـا بـاید نـشـیـنـنـد
            بهـتر که عـصر غـارت ما را نبینند
وقتی که دست مـادر
آنجا بسته باشد
            خوب است چشم غیرتی‌ها بسته باشد
بـهـتر که جـولان سنانها را نبـیـنند
            بر صورت مـادر نشانها را نبـیـنند
آنجا که دست و
پای طفلانت بسوزد
            آنجا که معجـرهای طفـلانت بسوزد
بر نـاقـه‌های بی‌حـجـاب افتاده باشیم
            آنجا که در بزم شـراب افـتاده باشیم
باشد که در خـیـرات نان آنها نباشند
            دروازۀ سـاعـات را آنـجــا نـبـاشـنـد
تا دور بـیـنـم از سـرت سنگ بلا را            نـذر سـرت کـردم بـرایت بـچـه‌ها را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن، ایراد محتوایی و عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد؛ بکار بردن الفاظی همچون مطالب بیت زیر شایسته اهل بیت نیست

بـهـتـر مـرا بـا چـادر پـاره نـبـیـنـنـد            در کـوچـه‌هـای شـام آواره نـبـیـنـنـد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. لازم به ذکر است موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهدا عليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون است در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد و لذا باید حتماً در قالب زبانحال خوانده شود در ثانی موضوع اجازه ندادن امام و قسم دادن حضرت زینب و ... را حتی در قالب زبان حال هم نمی توان بیان کرد زیرا طبق اسناد معتبر امام اصلاً مخالفتی برای به میدان رفتن این دو بزرگوار نداشتند. و نکته آخر اینکه این دو بزرگوار کودک نبودند بلکه جوانان رشیدی بودند و طبق روایات کتب معتبر همچون تاریخ الامم والملوک ج۵ ص ۴۴۷؛ الارشاد ج۲ص ۱۵۹؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۱۱؛انساب الاشراف ج ۳ ص ۴۰۶؛ مُثیرُالأحْزان ۲۴۴؛ إعْلام الوَری ۳۴۶؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۳۹؛ منتهی الآمال ۴۴۶؛ نفس المهموم ۲۷۶؛ مقتل امام حسین ۱۵۶؛ مقتل مقرّم۲۳۷؛ قمقام ۴۳۶؛ مقتل جامع ج۱ ص ۸۲۵ و ....  پس اذن گرفتن از امام جنگیده و تعداد بالایی از دشمنان را به درک واصل کرده اند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تا دور بـیـنـم از سـرت سنگ بلا را            نـذر سـپـر کـردم بـرایت بـچـه‌ها را

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شد خواهر تو غرق به موج محن حسین           گلگون شده ز خون شهیدان چمن حسین
بنما قـبـول این دو گـلم را و کن نگـاه           پوشیده‌اند هر دو به عشقت کفن حسین


گر پاره تن شوند عزیزان من چه غم           ای‌کاش از تو پـاره نگردد بدن حسین
باشند گر که این دو پسر، خون جگر شوند           نگـذار تا شـوند شـبـیه حـسن، حـسین
تـا که نـبـرده‌انـد مـرا مـجـلـس یـزیـد
          بگـذار تا رونـد
عـزیـزان من حـسـین
من قـول می‌دهم که نـیـایم ز خـیمهها           حـتی اگر شـونـد بـریـده دهن حـسـین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تـا که نـبـرده‌انـد مـرا مـجـلـس حـرام           بگـذار تا رونـد عـزیـزان من حـسـین

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، فراموش نکنیم موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهداعليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون است در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد و لذا باید حتماً در قالب زبانحال خوانده شود در ثانی موضوع اجازه ندادن امام و قسم دادن حضرت زینب و ... را حتی در قالب زبان حال هم نمی توان بیان کرد زیرا طبق اسناد معتبر امام اصلاً مخالفتی برای به میدان رفتن این دو بزرگوار نداشتند. ضمنا طبق کتب مقاتل الطالبیین (ص۶۱) تَسْمِیَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحُسَینِ(ص۱۵۱) تَذْکِرَةُ الْخَواص(ص۱۷۶) تاریخ الامم والملوک(ص۴۶۹) تاریخ خلیفه (ص۱۴۵)، فُصُولُ المُهِمَّۀ (ص۱۴۵) الارشاد(ص۱۵۹) منتهی‌الآمال(ص۴۴۸) نفس‌المهموم(ص۲۷۱) مقتل مقرّم(ص۱۴۵) مقتل امام حسین(ص۱۵۶) قمقام (ص۴۳۶) پژوهشی نو در مقتل سیدالشهدا (ص۲۰۶) و دیگر کتب معتبر فقط عون فرزند حضزت زینب است و مادر محمد بن عبدالله؛ خوصا، دختر حفصةبن ثقیف است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بر سـیـنۀ شکـسـته و آن میخ در قـسم           تو دست رد به سینۀ خواهر مزن حسین

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای یـادگــار مــادر و جــدّ و بــرادرم            هم خواهر تو هستم و، هم برتو مادرم

رخصت بده که فرصت دیدار کم شده            مهـمان جان زینب تو درد و غـم شده


دو دسته گـل نـثـار تو آورده‌ام حـسین            دوجان به کف برای تو پروده‌ام حسین

این دو، شکـوفـه‌های بهـشتی جعفـرند            نـوبـاوه‌گـان فـاطـمـه و جان حـیـدرند

رخـصت بده که دین خودم را ادا کنم            پـروردگـان مـکـتب خـود را فـدا کـنم

بـگـذار از مـحـبـت بـر تـو اثــر دهـم            بـگـذار مثل مـادر خود من پـسر دهم

مـانـنـد مــادرم کـه ولایت مــدار بـود            در غـربت پـدر همه جا ذوالفـقـار بود

بـگـذار روز غـربت تو مثـل او شـوم            تـیری مهیب بر دل و چشم عـدو شوم

گل‌های گـلشنم چو به روی زمین فتد            حاشا که روی چهرۀ من خط و چین فتد

پا را برون نمی‌نهم از خیمه‌گاه خویش            هرگز رها نمی‌کنم از سیـنه آه خویش

مـن افـتـخـار مـی‌کـنـم آنـان فـدایـی‌اند            از کـشـتـگـان راه تـو و کـربـلایی‌انـد

اکنون اگر فـدایی و در محـضر توأند            هر دو به نـیـزه هـمسـفران سـر تـوأند

یا ایـهـالـعـزیـز دو گـل را قـبـول کـن            اُمُّ الـشـهــیـد مـی‌شـوم آقـا قــبـول کـن

از بس‌که نـالـه کـرد دلـم از نـوا فـتاد            خامـوش شد«وفایی» ودرپای ما فتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

تذکر: لازم به ذکر است که موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهدا عليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون است در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد و لذا باید حتماً در قالب زبانحال خوانده شود در ثانی موضوع اجازه ندادن امام و قسم دادن حضرت زینب و ... را حتی در قالب زبان حال هم نمی توان بیان کرد زیرا طبق اسناد معتبر امام اصلاً مخالفتی برای به میدان رفتن این دو بزرگوار نداشتند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : وحید زحمتکش نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هرچه دارم در ره جانان فدایی می‌کنم            کـشـتی بی‌بـادبـان را نا خـدایی می‌کنم
گـل بدون باغـبان دیگر
ندارد حاصلی            این دو گل را من فدای راه دایی می‌کنم


یا قـبولم می‌کند شاه دو عـالم یا که من            می‌نشـیـنم پیـش پـای او گـدایی می‌کنم
بعد از این قربانیان با مادران هر شهید            می‌نشینم گـوشه ای و هم نـوایی می‌کنم
چیز دیگر در بساطم نیست غیر از این دو گل            این دو گل را بعد از این کرب و بلایی می‌کنم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : سعید توفیقی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

هرچه در ساحل نشستم جزرم اصلاً مد نداد           عرش بر شعرم مجالی که به فرش افتد نداد
سِیر کردم واژه‌ها را عـقـلم امّـا قـد نـداد           چشم وا کردم نشان من به جز ابجد نداد


لاجَرَم با پای دل در سیـر ابجد پَـر زدم

شصت و نه دفعه پلاک شصت و نه را در زدم

شصت و نه دفعه وضو پشت وضو اما نشد           شصت و نه دفعه توسل؛ باب حاجت وا نشد
زیر و رو شد واژه‌ها مضمون نو پیدا نشد           شصت و نه دست دعا بردیم تا بالا نشد

در همین اثنی دمی گیرا به فریادم رسید
یا حسینی گفتم و خیرش به اجدادم رسید

یا حسـیـنـی گـفـتـم و دلـداده زیـنب شدم           هو کشیدم تا که مست از باده زینب شدم
عشق دام انـداخـت و آزاده زیـنـب شـدم           سجده‌ای کردم به خاک افتاده زینب شدم

گرچه دارد بیش ازاین الفاظ حرمت زینبش
می‌نویسم عشق می‌خوانم به جرأت زینبش

بعدلالا؛ گـریـه‌هـا پـایـان نمی‌گـیرد چرا           ابرها لبـریز؛ پس بـاران نمی‌گـیرد چرا

طفل کوچک فرصت جولان نمیگیرد چرا           شاه تشـنه در بـغـل قرآن نمی‌گـیرد چرا

رفت در آغوش دلبر زهرها چون قند شد
گریه گریه؛گریه‌ها تـبدیل بر لبـخـند شد

عقل سینه چاک کرد و ناگهان بی‌هوش شد           عشق شد آرام تا با عـشق هم آغوش شد
وقت مستی سر رسید و باده ساغرپوش شد           تا سرانگـشت محـبت شانه گـیسوش شد

کربلا در جلوه آمد؛ زخـمها سـرباز کرد
خواهر اول چشم بر روی برادر باز کرد

چشمها را باز کرد و عـاشـقی آغـاز شد           دل برفت از دست و یک آن روح در پرواز شد
با اشـارات نـظــر دلــدادگـی ابـراز شـد           دستها گهـواره شد هنگام خـواب ناز شد

لای لایی برادر خواهرش را خواب کرد
چشم بست و در مسیرعشق فتح الباب کرد

هر دوتا صیاد هر دو چون شکار یکدگر           هر دو مؤمن هر دو تا آئـیـنه دار یکدگر
هر دو تا ثـابـت قـدم پـای قـرار یـکـدگر           شب نمی‌شد روزشـان الّا کـنـار یکـدگر

هر دوتا واحد شدند و عشقشان مشروح بود
آن قَدَر که در دو تا پیکر فقط یک روح بود

مظهر ایمان حسین و روح ایمان زینب است           موج دریاها حسین و ابرباران زینب است
خیمه عفت حسین و حافظ آن زینب است           خط خط قرآن حسین و جلد قرآن زینب است

این یکی شمس هدایت آن یکی شمس حیاست
این یکی ابن الولایت آن یکی بنت الهداست

کیست زینب صبر مطلق روح عفت جان عشق           ثانی زهرای مرضیه نوک پیکان عشق

مادر کربـبـلا بـانـوی هـم پـیـمان عـشق           کیست زینب دخت حیدر خواهر سلطان عشق

بانویی که کفّه غم را کفایت کرد اوست
آنکه در عصر دهم نقل ولایت کرد اوست

بانوی معصومه خانوم جـلـیله کیست او           پاک از هر نوع؛ اخلاق رذیله کیست او
مریم عذرای این قوم و قـبـیله کیست او           بین زنهای جهان شخص عقیله کیست او

کیست او؟ آنکه به جز فریادعفت سر نداد
دادعباس و عـلی اکـبر ولی معـجر نداد

دور بازوی شهامت نقش بازوبند اوست           آن کسی که می‌زند بر کشته‌اش لبخند اوست
آنکه یک جا از تعلق های خود دل کَند اوست           وانکه بگذشته است حتی از دوتا فرزند اوست

با دو رکعت عشق حتی از نوافل هم گذشت
در مسیر عاشقی از مـیوه دل هم گذشت

چندباری این مسیر خیمه را طی کرد او           با تمـام عـشـق اصـرار پـیـاپـی کـرد او
تا دوتا گـلدسته را تـقدیم بر وِی کرد او           اسب آقازاده‌هایش را خودش هِی کرد او

عشق را اثبات کرد او یک تنه با بچه‌هاش
لافتی جـز زینب ولاسـیف الّا بـچه‌هاش

الغرض این زینبی که کعبۀ منظـور بود           آنکه از همسایه‌ها هم سایه اش مستوربود
وای برمن بعدعاشورا حجابش نور بود           در حصار اخنس و شمر و سنان محصور بود

بی‌محارم از مسیر کوفه سمت شام رفت
عصمت مستوره در انظار خاص وعام رفت

: امتیاز
نقد و بررسی

باده مستی حسین و ظرف باده زینب است           جاده عزت حسین و نور جاده زینب است
حاکم مطلق حسین و سرنهاده زینب است           شرزه شیرنر حسین و شیر ماده زینب است

این یکی طوفان کند آن یک قیامت می‌کند
این سر و جان می‌دهد آن استقامت می‌کند

مدح و شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

با دو فرزند خودش خونِ خدا را زنده کرد           دو عزیزش را فدا کرد و صفا را زنده کرد

زینب است و بی‌تفاوت نیست اصلاً بر حسین           با قیام و با قعودش جانِ ما را زنده کرد


الـبـلا ُ لـلـولا را مـعـنی و مـفـهـوم داد           حادثه سازِ دو دنیا شد ولا را زنده کرد

پای عشقِ حضرت ارباب با طفلانِ خویش           در تمامِ عرصه‌ها حسّ و وفا را زنده کرد

کودکانش را خود بی‌بی کفن پوشاند و بعد           با همین کارش تمامِ اقـربا را زنده کرد

زندگی یعنی شهادت زندگی یعنی حسین           هستی‌اش را خرج کرد و مه لقا زنده کرد

یادگةاری‌های عةبدالله او را زنةده کرد           بانـوی رزمنده هم آل عبا را زنده کرد

هیچ می‌دانی که خاتونِ جزا دختِ علی           با تمامِ کـارهایش کـربـلا را زنـده کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ اولاً اینکه این دو بزرگوار کودک و طفل نبودند بلکه جوانان رشیدی بودند و طبق روایات کتب معتبر همچون تاریخ الامم والملوک ج۵ ص ۴۴۷؛ الارشاد ج۲ص ۱۵۹؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۱۱؛انساب الاشراف ج ۳ ص ۴۰۶؛ مُثیرُالأحْزان ۲۴۴؛ إعْلام الوَری ۳۴۶؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۳۹؛ منتهی الآمال ۴۴۶؛ نفس المهموم ۲۷۶؛ مقتل امام حسین ۱۵۶؛ مقتل مقرّم۲۳۷؛ قمقام ۴۳۶؛ مقتل جامع ج۱ ص ۸۲۵ و ....  پس اذن گرفتن از امام جنگیده و تعداد بالایی از دشمنان را به درک واصل کرده اند کوچکترین شهید کربلا که مبارزه کرده حضرت قاسم با ۱۳ سال سن است، ثانیاً عبارت دو طفلان غلط است زیرا طفلان خود جمع است و کلمه جمع را نمی بندند دو طفلان یعنی دو تا دو نفر

با دو طفلانِ خودش خونِ خدا را زنده کرد           کودکانش را فدا کرد و صفا را زنده کرد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

یادگاری‌های عبدالله زینب را زنده کرد           بانـوی رزمنده هم آل عبا را زنده کرد

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

دیگر از روی تنم شمشیرها را برندار            نیزه‌ها را، تیغ‌ها را، تیرها را بر ندار

ریشه‌هاشان در دلی خون است می‌دانی خودت            از ستاره زخمم افزون است می‌دانی خودت


زخـم‌ها آیـات قـرآنـنـد تـفـسـیـرش مـنم            خواب گیسوها پریشان است تعبیرش منم

آی صحرا گرد طوفان دیدۀ دریا شناس            ای پیـمـبر زادۀ دریـا دل مـولا شـنـاس

نیست اینجا هیچ اقیانوس دردی مثل تو            هر چه می‌گردم در اینجا نیست مردی مثل تو

عشق یک دنیا پریشانی و حیرانی‌ نیست؟            آنچه من می‌دانم وخود نیز می‌دانی‌ نیست؟

بعد از این سیلاب عالم‌گیر کشتیبان تویی            ساحل آرامشی تو، نوح این طوفان تویی

اشک‌ها پیـغـمـبران سـوز آه کـیـسـتـنـد            یوسف افـتاده در اعـماق چاه کیـستـند؟

غیر از آغوش تو در شام غریب دشتها            کـودکـان تـشـنـۀ من در پـنـاه کـیـستـند

خواب مژگان تو را دیدم در این وادی بگو            این به خون غلتیدگان خیل سپاه کیستند

هر طرف یک آسمان بر خاکها افتاده است            این بنی افلاکیان خورشید و ماه کیستند

رد پایت در مقاتل هست هر جا داغ هست            جای دستت بر سر هر غنچۀ این باغ هست

بعد من دیگر عصا دست کلیم زینب است            وقت «بسم الله الرحمن الرحیم» زینب است

گاه گاهی نغمه‌ای از نینوا خواهی شنید            صوت قرآن مرا از نیزه‌ها خواهی شنید

بـا تـمـام داغ‌هـایـت آشـنــایـم مـی‌کـنـی            از حرم تا قتلگاه از بس صدایم می‌کنی

در سفـر از کـربـلا تا شام تنها نـیـستی            میروی اما تو دور از چشم زهرا نیستی

مـانـده حـالا از اذان آخرم در قـتـلـگـاه            اشـهــد أنّ عـلـی اکـبـرم در قــتـلـگــاه

در مـدیـنـه داغ‌هـای بیـکـرانی داشـتـیم            »یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم«

بار غم را از دلم ای کوه بردار و برو            با خودت دشتی پر از اندوه بردار و برو

گفت زینب بس که داغت را نظاره کرده‌ام            مـثـنوی مرثـیـه‌ها را چـارپـاره کرده‌ام

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

به هر کجا بـروی می‌شـویـم هـم‌قـدمت            و با تـمـام وجـودم شوم شریک غـمت

بمـیـرم و نگـذارم زمین خورد عـلمت            حسین! یک تـنه هـستم مـدافـع حـرمت


بـلاکـش تـوأم، ام‌الـمـصـائـبت هـسـتـم
چـه مـادرانـه بـرادر مـراقـبت هـسـتـم

هرآنچه را که نگـفتی خودم خبر دارم            به جز تو چـند بـرادر دگر مگر دارم؟
اگر
اجـازه دهی تـیـغ و نـیـزه بـردارم            نشـان دهـم به همه مثل تو جگـر دارم

ببین که دختر حیدر چه کار خواهد کرد
ببین که شمر چگونه فرار خواهد کرد

نـشان دهـم به هـمـه اقـتـدار زیـنب را            بـرات خـرج کـنـم اعـتـبـار زیـنـب را
به
مـعـرکـه بـبـرم شاهـکـار زیـنب را            به رویـشان بـکـشم ذوالفـقـار زینب را

دوتـا پـسـر نـه؛ دوتا شـیـر بـار آوردم
دو تـا مــعــلــم تـفــســیــر بــار
آوردم

چـقـدر خـواسـته‌ام از خـدا قـبول کـنی            هزار مـرتـبه خـواندم دعـا قـبول کنی
بگـو چه کار کـنم باز تا قـبـول کـنـی؟            چه می‌شـود پـسـران مرا قـبول کـنی؟

بیـا و این دو جـوان رشـیـد را بـپـذیـر
بیا و خواهش این موسـفـیـد را بپـذیـر

غـلام‌هـا هـمـه پـای امـیـر مـی‌مـیـرند            به هـر کـدام بـگـویی بـمـیر می‌مـیرند
جـوابـشان نـدهـی نـاگـزیـر می‌مـیـرند            مرا اگر که ببـیـنـنـد اسـیـر می‌مـیـرند

مـخـواه تا که نـظـاره کـنند اسارت را
چگـونه صبر
کنند آن‌همه جـسارت را

هوای عـشق تو هی می‌کند هوایی‌شان            به دست و پات می‌افتند هر دوتایی‌شان
سـر دو خـواهـر زاده فـدای دایـی‌شـان            دلـم نــسـوخـتـه والله از جــدایـی‌شــان

خـدا مـرا بـه فـراق تـو مـبـتـلا نـکـنـد
من از
تو دور شوم لحظه‌ای؟ خدا نکند

کـشـیـده‌ای دو شـهـیـد مرا به پهـلویت            گـذاشـتی سـرشان را به روی زانویت
خـجـالـتـم مـده شـرمـنـده‌ایـم از رویت            عـزیز فـاطمه زحـمت مـده به بازویت

تو باشی از پـسـرانـم خـبر نمی‌خـواهم
حسین!
بی‌تو من اصلا پسر نمی‌خواهم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید ضمناً فراموش نکنیم موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهدا عليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون است در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد و لذا باید حتماً در قالب زبانحال خوانده شود در ثانی موضوع اجازه ندادن امام و قسم دادن حضرت زینب و ... را حتی در قالب زبان حال هم نمی توان بیان کرد زیرا طبق اسناد معتبر امام اصلاً مخالفتی برای به میدان رفتن این دو بزرگوار نداشتند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. .

به هر کجا بـروی می‌شـویـم هـم‌قـدمت            حسین! غصه نخور می‌شوم شریک غمت

زبانحال محمد و عون بن عبدالله با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مادر! از آقا و مولای جهان رخصت بگیر           لطف کن از بهرِ این دو نوجوان رخصت بگیر

مـا دو تا را پـر بـده در آسـمانِ کـربـلا           بهرِ پرواز از میانِ آشیان رخصت بگیر


جانِ ما را پیش کش کن برای شاهِ دین           جانِ ما ناقابل است از شاهمان رخصت بگیر

تابِ ماندن نیست اصلاً ای صبورِ اهل بیت           خواهشاً از بهرِ این دو ناگران رخصت بگیر

یک قسم بر مادرت وا می‌کند صدها گره           گر که مقدور است با قدّ کمان رخصت بگیر

ما دو تا راخرج کن پای حسین ابن علی           پس بیا تا که توان داری توان رخصت بگیر

می‌رسد بر گوشمان انگار نجوای علی           تا شود راضی امیرمؤمنان رخصت بگیر

با شهادت سربلـندت می‌کـنیم ای عـاقله           بهرِ ما از این امام مهربان رخصت بگیر

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام با حربن یزید ریاحی

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای ز خود خالی و از حق پُر شده           ای گـرفـتـارت هـزاران حُـر شده
حُــرّ مـا، امــروز حُــرّ مـا شـدی           قـطـره بودی غرق در دریا شدی


مـا شـدی و مـا خـطـابت کـرده‌ایم           ذرّه بـــودی آفــتــابـت کــرده‌ایــم
خـواجـۀ اسـری صـدایت زد، بـیا
           مـادرم زهــرا صـدایـت زد، بـیــا
این که گـفـتـم بر تو گرید مادرت
           بـی‌سـبـب آزرد از مــا خــاطـرت
بی‌جهـت از خـشم ما رنـجـیـده‌ای           من دعـا کردم، تو نـفـرین دیده‌ای

خشم ما بر دوست، عین رأفت است           رحمت است و رحمت است و رحمت است
خـشم کردم تا به خود وصلت کنم           در کـتاب عـشق سـرفـصلت کـنـم
دیــدم از آغــــاز پـــرواز تــو را           با شـهـادت مـی‌خــرم نــاز تـو را
در تن پاک تو دیگر خـون ماست           این عروجت تا خدا مدیون ماست
جــذبـۀ مـا جـانـب یــارت کـشـیـد           دل ربـود و سـوی دلدارت کـشـید
طـایـر بـام شـهــادت رام تـوسـت           جـوشـن تو جـامـۀ احـرام تـوسـت
عـشـق را پـایـنـده کـردی حُـرّ ما           حُـریـت را زنـده کـردی حُــرّ مـا
تـو دگـر حُــر ریــاحـی نـیـســتـی           حـرّ مـایـی، هـیـچ دانی کـیـسـتـی
آب، از ســوز درونـت مـی‌کـنـیـم           قـطره‌ای، دریای خونت می‌کـنـیم
ای همه ما چـون ز ما شرمنده‌ای           سربـلـند و سر به زیر افـکـنده‌ای!
گریه کمتر کن به بخت خود بخند           سـربـلـنـدی، سـربـلـنـدی، سربلند
در حــرم بـا اشـک، آب آورده‌ای           هــدیــه از بـهــر ربــاب آورده‌ای
گـوش کـن تا گـریـه بی‌تـابت کـند           شـعـلـه‌هـای الـعــطـش آبـت کـنـد
دوش دور خـیـمه‌ها مانـنـد مشک           چشم سقا تا سحر می‌ریخت اشک
همچـو شمع سـوخـته، گـردیـد آب           اشک
خجلت ریخت بر طفل رباب
کـودکـانم سـوخـتـنـد و سـوخـتـنـد           چشم خـود بر دست سـقا دوختـنـد
خـیـمـه‌هـا از اشـک دریـایـی شده           چـشـم زیـنب، گـرم سـقـایـی شـده
هر چه کـردی ما قـبولت کرده‌ایم           وقــف اولاد رســولـت کــرده‌ایــم
یاد داری چون سـپاهت تـشنه بود           آبــشــان دادیــم هـــنــگـــام ورود
از چه ایـنـان آب بـر ما بـسـتـه‌اند           قـلـب اطـفـال مـرا بـشـکـسـتـه‌انـد
"میـثم" از مـا قصۀ ما را شـنـفت           از زبان حال ما گفت آن چه گفت

: امتیاز
نقد و بررسی

در بیت قوانین ردیف و قافیه رعایت نشده و اشکال دارد زیرا اگر کلمات « برخوردم» و « برم» را قافیه قرار دهیم کلمات بعدی « به تو » ردیف خواهد بود و طبق قوانین صنایع ادبی ردیف عینا باید تکرار شود در حالی که در مصرع دوم کلمه « ز تو » آمده است که این ایراد اساسی و بزرگی است

از هـمان اول که برخـوردم به تو           بـا نـگـاه خـویـش دل بـردم ز تـو

مدح و شهادت حضرت حر علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

جدا می‌کردی از لشگر مسیر جادۀ خود را           به روی اشک می‌انداختی سجادۀ خود را

به استـقـبال تو با روی بـاز آمد امام ما           چه مشکل گفته بودی حرفهای سادۀ خود را


چه کردی با دل فرزند پیغمبر که می‌خواهد           در آغوشـش بگـیرد پیکر آزادۀ خود را

بیا سیراب شو از تشنگی مانند مولایت           بگیر از دستهایش روزی آمادۀ خود را

شهادت روزی مردان سرمست است وقسمت شد           که از دستان مولایت بگیری بادۀ خود را

زجا برخیز وسیری کن در آفاق و ببین با او           شکوه پیکر در خاک وخون افتادۀ خود را

: امتیاز

زبانحال حضرت حر با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

گرچه من شرمنده هستم یا حسین            می‌شود گـیری تو دسـتم یا حسین

چون که بستم راه هستم پست پست            روز اول کاش دسـتم می‌شکـست


پیش بحر عـفو تو جرمم کم است            گر خـطایی کرد حُر هم آدم است

ای ســراپـا آبــرو خـاکـم بـه سـر            پـیـش زهــرا آبــرویــم را مــبــر

من سـیـاهـم خـالـی از نـور آمـدم            حـتــم دارم جــانـب طـــور آمـدم

شـیـشه هـسـتم لیک باید دُرّ شـوم            مثل اسـمـم دوست دارم حُـر شوم

آمـدم سـویـت ولـی غــرق گــنـاه            توبه از من، بخشش از تو پادشاه

مـهـربـانـا یـک گـنـهـکــار آمــده            بـــنـــدۀ بــد ســوی درگــاه آمــده

کـودکـانت را حـسـین تـرسـانده‌ام            در درون خــیـمـه‌هـا لــرزانــده‌ام

خـجـلـت از روی تـو آبـم می‌کـند            کـودکـت دشـمـن خـطـابم می‌کـند

آمـدم سـویت ولی پـسـت و ذلـول            تــوبــه من مـی‌شـود آیـا قــبـول؟

روی بسـویش کـرد شـاه عـالـمین            گفت با حر اینـچـنـین مولا حسین

با سپـاهـت راه کج کـردی به من            نیـسـتی بد گرچه بد کردی به من

از بــرای غـفـلـتـت غــم داشــتــم            در سـپـاهـم حُـر تو را کـم داشـتم

چون که بر گشتی سویم جان منی            بعد از این دیگـر تو مـهـمان منی

غم مخور دیگر تو ای شیر نبـرد            آفـرین بـر مــادرت ای راد مــرد

حــالــیـا کـه آمـدی نـیـک آمــدی            خوب پـشـت پـا بـر این دنـیا زدی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تـو نـبـودی رنـج پُـر غــم داشـتـم            در سـپـاهـم حـر تو را کـم داشـتم

غم مخور دیگر تو ای شیر نبـرد            آفـرین بـر مـادرت کی زاده مـرد

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محمد رضا نادعلیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گرچه از داغ توأم هر دم لـبالب بیشتر            با تو شادم از تمام عـمر، امشب بیشتر

از ادب دور است من اینگونه پیشت آمدم            سوخته مویم، نخواهد شد مرتب بیشتر


جان من از مادرت زهرا بپرس این را پدر            درد پهلو می‌شود آخر چرا شب بیشتر؟

تشنه لب پرپر شدی و سوخت قلبت از عطش            سوختم از تاب گیسوی تو در تب بیشتر

هرچه کمتر آب خورده دخترت در این سفر            تـازیـانه خـورده اما عمه زینب بیـشتر

قاریان را با طلای زرد هـدیه می‌دهند            پس چرا داری طلای سرخ بر لب بیشتر؟

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و رفتن زجر در بیابان ها به دنبال او در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نیست و همانگونه که علما و محققین همچون علامه شهید مطهری، محدث نوری و .... گفته و نوشته اند این موضوع از تحریفات عاشوراست؛ لذا ابیات زیر حذف شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ضرب دست زجر بیش از دیگران دارد اثر            روی این صورت ولیکن چند مضرب بیشتر

تو اگر از روی نیزه بارها خوردی زمین            من ولی افتاده‌ام از روی مرکب بیشتر

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دور دست شمر مویت پیچ می‌خورد ای پدر            سوختم از تاب گیسوی تو در تب بیشتر

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محمدعلی بقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به آه و نـاله نـشـسـته وجود بعد از تو            ببین که می‌رود از چشم، رود بعد از تو

شهید تشـنه کجایی که خـیـمه‌گاهت را            به جای عود گرفته است دود بعد از تو


همین که از تن تو سر گرفت شمر لعین            شکـسـته خـیـمۀ ما را عمود بعد از تو

مـحـل نداد کـسی داغ این جـگـرها را            جـواب گـریۀ ما خـنـده بـود بعد از تو

نـبـوده روی لب تـشـنـه و تـکـیـدۀ من            به جز تـرانـۀ نـامت سـرود بعد از تو

تــمـام تـشـنـگـی مـن فـدای لـب‌هـایت            سپـرده‌ام گِـلـه‌ها را به رود بعـد از تو

عـزیز تو چه سخن‌های ناروا در شام            شـنـیـده است به جـای درود بعد از تو

صدای هلهله و طبل و… شام غوغا بود            نـپـرس از لـحـظـات ورود بعـد از تو

همین که نام تو بردم به ز بغض دشمن دون            تمـام صورت من شد کـبود بعـد از تو

نه گوش می‌شـنـود نه زبان کـند یاری            نمانده فرصت گفت و شنود بعد از تو

نمی‌شـنـاسمت انگـار کار سیلی هاست            نمانده قـوت کشف و شهـود بعد از تو

رقـیه جـانِ تو خـیـلی شکـسـته شد بابا            رسیده است به پیری چه زود بعد از تو

به نیـزه رفـتن و افـتادنت شـهیدم کرد            مصیبتی است صعود و فرود بعد از تو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل  مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ سن واقعی حضرت رقیه در کتب معتبر ۴ سال ذکر شده است.  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سه ساله‌ات چه سخن‌های ناروا در شام            شـنـیـده است به جـای درود بعد از تو

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

همین که نام تو بردم به سیل سیلی و سنگ            تمـام صورت من شد کـبود بعـد از تو

مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام و توسل به حضرت رقیه

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دَر هَوایت تا که باشم، پَر به دردم می‌خورد            زیرِ پایَت تا گُذارم، سَر به دردم می‌خورد

زندگانیِ خودم را خَـرجِ روضه می‌کنم            مطمئنَّم روضه‌ها آخَر به دردم می‌خورد


دستِ خالی می‌روم، امّا یقین دارم حُسین            روزِ مرگم این دو چَشمِ تَر به دردم می‌خورد

دَر قیامت مادَرَت زَهرا به دادَم می‌رِسَد            این مقامِ نوکری، مَحشَر به دردم می‌خورد

گفت پیغمبر؛ حسین بابِ نِجاتِ اُمَّت است            پس گِدایی کردن از این دَر به دردم می‌خورد

من بَراتِ کـربـلا را از رُقَـیّـِه خـواسـتم            عاقبت هَم، نازِ این دُختَر به دردم می‌خورد

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

اَلـسّـلام ای گُـل گُـلزار حسین بن علی            دخـتر فـاطـمه ر‌ُخـسار حسین بن علی
زینت دوش عـلـمـدار
حـسـیـن بن علی            ای مرا کرده بـدهـکـار حسین بن علی


به‌ خدایی‌که ‌خودش ‌گفته ‌برایم ‌کافی‌ست
بی‌تـو
هر ثـانـیـۀ زنـدگی‌ام عـلّافی‌ست

سـوّمـیـن فـاطـمـۀ حـضـرتِ ثـار اللّهی            زینـب کـوچـکـی و زیـنـتِ ثـارالـلّـهی
پـرتـو روشـنی از عـصـمـتِ ثـاراللّهی            دسـت‌پـروردۀ‌ شـخـصـیّـتِ ثـارالـلّـهـی

چون ‌در آغـوش‌ حسین‌بن‌علی‌ جاداری
»آنچه‌ خوبان ‌همه ‌دارند تو تنها داری»

آمـدی چـند نـفـس با عـلی اکـبر بـاشی            تـا که تـولـیّت گـل ‌واژۀ کـوثـر بـاشـی
تا که در عـاطـفه صدّیـقۀ اَطهـر باشی            فکر لالایی خـواب عـلی اصغـر
باشی

محوِ لبخند تو، چشمان ِ‌قمر بود ای گل
بالشِ ‌خواب تو
بازوی پدر بود ای گل

از تمـاشای تو حـورا صفـتان حیرانـند            مـاه‌هــا دور سـرت آیـنـه می‌گـردانـنـد
هشت‌ معصوم ‌تورا عمّۀ ‌خود‌ می‌خوانند            دوسـتـان من و تو اغـلـبـشـان می‌دانـند

مشق نامِ تو همان واجب عینی من است
ذکرِ
تو نغمۀ هر شور حسینی من است

تو ‌شرافت تو کرامت تو جلالت داری            تو نجـابت تو اصالت تو سـیادت داری
در
دل حـضـرت عـبـّاس اقـامت داری            دست در کـار بـرآوردن حـاجت داری

طـیّبَ الله به لـطـفـت که مـریضی مرا
نـان ‌و خـرمـای سر سُـفـرۀ تو
داد شفا

صحن‌‌ دلباز‌ تو تنهـاست سراپاش ‌سپید            یک ‌زمین‌است فـقط گـنبد میـناش سپید
مثل‌
سنگ‌ حـرمت بود دلـم کاش‌ سپـید            این کرمخانه بُوَد بخـت‌ گـداهاش‌ سپـید

زائرانت همه مـشـمول عـنایت هـستـند
به طواف تو
ملائک همه قامت بسـتـند

گـونۀ ‌یـاسی‌ات از بـوسۀ ‌بابا شد سُرخ            ماهِ ‌پیـشانی‌ات از بوسۀ سـقّـا شد سُرخ
بی‌شک ‌ازشرم ‌رُخَت‌ لالۀ‌ حَمرا شد سُرخ            بوسۀ‌ خار، سبب ‌شد که ‌کفِ‌ پا شد سُرخ

غـم ‌تو بی‌عـدد و داغ ‌تو بی‌انـدازه‌ست
این‌قدر راه ‌نرو آبـله مشـکل
ساز است

تو که از داغی زنجیر تنت سوخته است            گونه ‌و گوش ‌و جبین‌ و دهنت سوخته ‌است
دامنت سوخته و پیـرهنت سوخته است            کفنِ توست ‌لباست، کفنت سوخته است

داغ سنـگـین تـو یـادآور عـاشـورا بود
تشـنه جان دادن تو
ارث تو از بابا بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل  مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد؛ سن واقعی حضرت رقیه در کتب معتبر ۴ سال ذکر شده است.  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

محوِ لبخند تو، چشمان ِ‌قمر بود سه‌سال          بالشِ ‌خواب تو بازوی پدر بود سه‌سال

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حال من خوب است بابا حال تو انگار نه            بر سر من معجر است و بر سرت دستار نه

چهره‌ام قدری پریشان است قدم خم شده            انـدکی رنـج سـفـر دیـدم ولـی آزار نـه


من به دنبال تو می‌گشتم که هی گم می‌شدم            در مسیرم سنگ قدری بود اما خار نه

عـمه بعد از تو عـلمدار و امیر ما شده            قـافـلـه بی‌مـرد شـد بی‌قـافـلـه سـالار نه

بی‌تو بالاجبار تنهایی سفر کردم ببخش            کوچه گردی کرده‌ام بی‌تو ولی بازار نه

بعد تو هرجا به من آبی تعارف کرده‌اند            شرمگین از روی سقا گفته‌ام هربار: نه

زندگی کافی ست باباجان مرا با خود ببر            زندگی خوب است اما بعد ازاین دیدار نه

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محمدجواد مطیع ها نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

میان قـافـله من بـیـشـتر یـاد پـدر کردم            پدر نام تو بردن جرم بود و من خطر کردم

می‌آمد تـازیـانه بی‌مـهـابا سـمت ما بابا            شده دستم سیاه از بس که بر صورت سپر کردم


تو را با گریه من می‌خواستم در تشت زر رفتی            لبت را خیزران بوسید من خیلی ضرر کردم

اگرکه سوخته گیسویم و زخمی‌ست ابرویم            از آن باشد که از کوی یهودی ها گذر کردم

تو دندانت شکسته، من سرم، عمه دلش بابا            مپرس از من چرا این‌گفتگو را مختصر کردم

تو را که در بغل دارم دگر بابا چه کم دارم            مرا با خود ببر که چادر رفتن به سر کردم

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و رفتن زجر در بیابان ها به دنبال او در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نیست و همانگونه که علما و محققین همچون علامه شهید مطهری، محدث نوری و .... گفته و نوشته اند این موضوع از تحریفات عاشوراست؛ لذا ابیات زیر حذف شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پس از آنشب که از ناقه به روی خاک افتادم            چه شبهائی که با درد کمر تا صبح سر کردم

من از دوش عموعباس رفتم زیر دست زجر            ببین از کربلا تا شام را با که سفر کردم